90/8/30
11:55 ص
در حیرتم چگونه نشد فانی ات شَوَم *** تا مَحرم ضیافت پنهانی ات شَوَم
حیف از شراب وصل شب قدر و عید فطر *** آخر نشد ملازم مهمانی ات شَوَم
رفت از بَرَم رفیق شفیقی که داشتم *** پس کِی رفیق سجده طولانی ات شَوَم
با اینکه چند مرتبه قرآن به سر شدم *** یک شب نشد که مونس قرآنی ات شَوَم
آنسان که تو به معرفتم فکر می کنی *** باید انیس محفل عرفانیت شَوَم
ای کاش مهزیار دگر می شدم تو را *** تا در حجاز زائر ایرانیت شَوَم
وقتی نشد که زانر گنبدطلا شَوَم *** بگذار یارِ یارِ خراسانیت شَوَم
منصور امتی و من ای کاش لااقل *** یکبار همصدای سحر خوانی ات شَوَم
تنها پناه این دل من روضه های توست *** وقت است غرق روضه طوفانی ات شَوَم
یک لحظه با اجازه سادات مجلست *** خواهم شریک ناله و همخوانی ات شَوَم
آتش به آشیان مرغی نمیزنند *** ای کاش یار شام غریبانیت شَوَم
انگشتری به قیمت انگشت کِی بُرَند *** باید شریک گریه بارنی ات شَوَم
با چکمه روی سینه مهمان که می رود؟ *** من با کدام روضه بگو بانی ات شَوَم